و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم.
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
رفیعی اصل