عقل
عَقْل یا خِرَد به نیروی درونی انسان گفته میشود که کنترل و مهار کننده امیال او میباشد. عقل، فکر، و حس سه منبع شناخت در فلسفه هستند. افلاطون، دکارت و اسپینوزا از فیلسوفان عقل گرا هستند.
در علم اصول فقه در مذهب شیعه اثنی عشری، یکی دیگر از ادلّه استنباط احکامشرعی و قوانین حقوقی علاوه بر قران و سنت و اجماع، «عقل» است. البته بنا بر نظر برخی از دانشمندان متاخر شیعی این مطلب(استفاده از عقل منبعی) عملا در هیچ موردی اتفاق نیافتاده است
انواع عقل طبق دیدگاه فیلسوفان مختلف:
انواع عقل از نگاه دکارت
میتوان گفت که کاملترین و موثرترین تعبیر از عقل در مقام اندیشهی روشمند روش معروف دکارت بود.
دکارت همه انسانها را به نسبت مساوی از درک درست بهرهمند دانسته است. تا آنجا که کتاب گفتار در روش را با این جملات آغاز کرده است:
درک درست بهتر از هر چیز در میان مردم به طور مساوی توزیع شده است چنانکه هر کس فکر میکند که به حد نهایت از آن برخوردار است، به گونهای که حتی زیادهخواهترین افراد هم معمولاً به داشتن سهمی بیشتر از آنکه دارند، تمایلی نشان نمیدهند.
نکته جالب در فلسفهی دکارت آن است که وی انسان را به دو بخش عقل و جسم تقسیم کرده و علاوه بر این تقسینهای مربوط به درجه بندی عقل را از بین برد.
انواع عقل از نگاه سهروردی
سهروردی عقل را دارای انواع مختلف میداند:
انواع عقل از نگاه فارابی
انواع عقل از نگاه فارابی عبارت است از:
انواع عقل از نظر غزالی
انواع عقل از دیدگاه غزالی:
انواع عقل از دیدگاه کانت
کانت عقل را از دو نوع عقل نظری و عقل عملی میداند.
انواع عقل از نگاه مولوی
مولوی در مثنوی معنوی عقل را به قرص آفتاب، چراغ، سیاره زهره و یا کمتر از آن و نیز ستاره تشبیه کرده است.
عقل از دیدگاه صوفیه
نقش عقل که به معنای خرد و هوش و فهم آمده در مکتب تصوّف چیست؟ برای روشن شدن مطلب باید انسان ها را به سه گروه رده بندی کرد: عوام، دانشمندان و روشنفکران و صوفیان.
عوام کسانی هستند که نفس بر آنها حکومت می کند و جز در مواقع استثنائی معمولاً نفس آنان بر عقلشان حاکم است.
زندگی دانشمندان و روشنفکران متکی به چراغ عقل است و نفس آنان خواسته های خود را با چراغ خِرَد ارضا می کند. امّا گاهی نفس بدون توجه به خِرَد هوی و هوس خود را جامه ی عمل می پوشاند و به اصطلاح آبروی آنان را می برد.
معنای دیگر عقل بند بر پای بستن است و در عربی عِقال به معنای ریسمانی است که بدان زانوی شتر را می بندند. می توان گفت عقل برای شتر مست که همان هوی و هوس انسان است زانو بندی بشمار می رود که نمی گذارد هرچه نفس بخواهد انجام دهد اما گاهی این شتر مست زانوبند خود را پاره می کند و فجایعی ببار می آورد که کم و بیش شاهد آن بوده و هستیم.
در این طبقه بندی صوفیان جایگاه خاص خودشان را دارند زیرا عقل فرمانبری صادق برای عشق است. درست است که در بدایات سلوک ممکن است که نفس به کمک عقل صوفی عاشق را گمراه سازد اما در انتها که لشکر عشق تمایلات نفسانی را شکست می دهد عقل بنده ای مفتون و خدمتگزاری صادق برای صوفی است